نیمانیما، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

نیما پسری

پسر 2 ساله من

عشقمممممممم                                          ساله شد   صدای یک پرواز فرود یک فرشته آغاز یک معراج و شروع یک زندگی   تولدت مبارک     2 سال خیلی زود گذشت چون این ایام واسمون خیلی شیرین بود پسر مو طلایی ام بهترین ها رو واست می خوام و زندگیمون بدون ازی جان  و مهدی عزیزم گفتن هات اصلا مزه نداره         ...
19 فروردين 1392

عید 2 سالگی نیما

  لحظه اي که سال تحويل ميشه ...  تنها لحظه ايه که بي منت به من لبخند ميزني ...  کاش هر ثانيه براي من سال تحويل باشه تا لبخند هميشه مهمون لباي سرخت بمونه...  سال نو مبارک گلم عید امسال ساعت 2.31 دقیقه روز 4 شنبه بود امیدوارم امسال سال پر از بازی و شیطنت واست باشه و با شادابی این سال رو پشت سر بزاری پسر خوشگلم   ...
19 فروردين 1392

سیزده به در

  امسال سیزده بدرمون زیاد جالب نبود چون مامان افسانه از صبح مریض شد چون داشت همش واسه سیزده بدر وسایل رو اماده می کرد اش و  کباب وکاهو سکنجبین و ..... و اخرش هم مریض شد اونم همراه با سرما خوردگی اخرش خاله اومد بهش امپول زد تا تونست باهامون بیاد ولی مثل پارسال شور و شوق نداشت واسه همین نه عکسی گرفتیم و نه زیاد موندیم ...
19 فروردين 1392

مسافرت به کیش

با تاخیر 2 ماهه دارم مسافرت 8 نفرمون رو به کیش می نویسم که هم تجربه جدیدی واسه من و نیما و مهدی بود واسه اینکه نه 3 نفری تا حالا مسافرت هوایی داشتیم و هم اینکه تا حالا دسته جمعی هم خانواده بابا و زن عمو باهامون یه جا به مسافرت نرفته بودیم بعد از کلی هماهنگی واسه بلیط و هتل و دقیقه نود اومدن زن عمو (مامان مهدی) خلاصه مسافرتمون جور شد و تو تاریخ 22 بهمن تا 26 رفتیم و اقامتمون هم تو هتل شایگان بود . هوا بسیار عالی و هتلمون هم از نطر تمیزی و رسیدگی به مهمانان عالی بود پرواز رفت فوق العاده خوب و پرواز برگشت درست نقطه مقابلش نیما که 2 روز اول به خاطر تغییر اب و هوا حالش بد بود تا اینکه روز 3 وم بهتر شد و شیطنت هاش شروع شد...
6 فروردين 1392

کلکسیونی از عکسهای مهد نیما

مهد کودک نیما برای هر فصل و هر مناسبتی عکس می ندازه فرم عکساشون بد نیست همین که یه یادگاری واسشون میمونه خیلی خوبه و واسه منی که فرصت نمی کنم اتلیه ببرمش فصل به فصل  فرصت مناسبیه تا نیما از سنین مختلفش عکس داشته باشه کیفیت عکس به خاطر عکس انداختن از رو عکسها یه مقدار پایینه ولی خود عکسا خوشگل هستن این عکس تابستون 91 اولین عکس مهد نیماست عکس پاییزه عکس زمستونه عکس شب یلدا که نیما مریض بود واسه همین عکس نداره ولی واسش بعد از برگشتن یه عکس همین جوری گرفتن  تا واسش یادگاری باشه خاله نسرین و هلیا کوچولو ( در واقع نیما و هلیا اولین شیر...
6 فروردين 1392

برف بازی تو سرمای پلور

  بعد از بارش برف سنگین تو اخرای زمستون ما تصمیم گرفتیم که نیما رو ببریم برف بازی ولی چون برفای تهران به خاطر گرم شدن روز بعد از بارش برف در حال اب شدن بود من و بابایی تصمیم گرفتیم ببریمش یا پیست ابعلی یا پلور واسه همین جمعه 18 اسفند بعد از خوردن یه صبحانه مفصل حدود ساعت 11 صبح به سمت پلور حرکت کردین واقعا دیدنی و جذاب بود همه جا پوشیده از برف و سفید سفید بود ساعت 12.30 بود که به پلور رسیدیم و بعد از خریدن عسل شروع کردیم برف بازی نیما اول فکر می کرد برف هم مثل اب هست و باید شیرجه بزنه واسه همین هی خودش رو پرت می کرد تو کپه برفا و یخ زده بود اوایلش به زور دستکش دستش بود ولی تا برفا به دستکشش چس...
6 فروردين 1392

تب و بیمارستان و روزهای اخر سال

اخر سال 91 خیلی بد گذشت نیما از روز 4 شنبه 23 اسفند بی دلیل تب می کرد و این حالت تو روز خوب می شد و شبا دمای بدنش اونقدر بالا می رفت که نه تنها استامینوفن نه دیازپام و پاشویه هیچ کدوم جواب نمی داد تا اینکه این وضعیت تا روز شنبه به حالت خطر ناکش در اومد و باعث شد تو اون بوحبوهه فشار کار اخر سال یه شب بیمارستان کودکان طالقانی بستری شد و با حالت لرز به بیمارستان بردیمش بماند که من با پرستار بیمارستان دعوام شد که چقدر بی مسئولیت  به موضوع مریضی و تب واکنش نشون می دادن و بعد از کلی معطلی به پزشک کشیک معرفی کردن و اوضاع نابسامان تب نیما و اینکه منم از شنبش تا ساعت 8 شب سر کار بودم داشتم دیونه می شدم شب تا صبح بالا سر نیما ...
6 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیما پسری می باشد